درخت زندگی بخش 2
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
درخت زندگی بخش 2
نوشته شده در یک شنبه 25 خرداد 1393
بازدید : 261
نویسنده : جعفر ابودوله

در طول مسیر با جانوران درنده و وحشی درگیر شدم. با سوز و سرما جنگیدم اما خم به ابروی خودم نیاوردم چرا که درخت جای مادرم را داشت و حتی اگر جانم را هم در این راه میدادم باز کم بود.
به نزدیک چشمه که رسیدم ناگهان تخته سنگی از آسمان با شتاب به سمتم آمد و درست بغل پایم به زمین خورد. بعد از آن باز هم تخته سنگهایی که به جرات میتوانم بگویم هرکدام به اندازه یک فیل سنگین بودند به سمتم پرتاب میشدند. به سختی از بین آنها جای خالی میدادم و به جلو میرفتم تا اینکه چهره ی دیو بدچهره را از دور دیدم. داد زدم: دست نگه دار خوش طینت. با شنیدن این حرف گوشهایش تیز شد. گفت دوباره حرفت را تکرار کن: دست نگه دار خوش طینت! اشک در چشمانش حلقه زده بود. آمد من را در آغوش گرفت: گفت چرا این را میگویی؟ مگر چهره ی زشت مرا نمیبینی؟ گفتم: میبینم اما میدانم که خوش طینت هستی. چرا که سالها عمر خود را صرف صیانت از چشمه کرده ای.
بسیار با هم حرف زدیم. از او پرسیدم: چه شد که به اینجا آمدی؟ گفت که: من اهل شرط بندی و قمار بودم. بارها تمام زندگیم را در بازی قمار باختم و بارها هم از این راه پولدار شدم. در شهر غولان همه من را به اسم قمار باز میشناسند و هیچ رقیبی هم نداشتم که در امر قمار و شرط بندی از من بالاتر باشد. تا اینکه غریبه ای با ادعای قمار بازی به شهر ما آمد. کار بین ما بالا کشید و من بزرگترین شرط زندگی خودم را بستم. مار هر کدام یک چشمه جادو انتخاب کردیم و قرار شد که هر کس توانست 20 سال از چشمه در برابر افراد ناباب محافظت کند، تمام مال و اموال طرف مقابل به او میرسد. و من هم تابحال موفق بوده ام.
بعد من داستان خودم و درخت کهن را برایش تعریف کردم. اسم درخت کهن را که شنید با احترام بسیار آب چشمه را در اختیار من گذاشت. من برگ را از جیبم در آوردم. فرشته چشمه به محض دیدن برگ متوجه مشکل پیش آمده برای درخت کهن شد.چشمه ای که تا بحال هر 1 ساعت 1 قطره آب از آن میچکید حالا آب از آن فوران میکرد. شدت آب به قدری زیاد بود که من مانند یک موج سوار از آن سواری میگرفتم. انگار پری چشمه هم نسبتی با درخت کهن داشت که اینچنین آبهایی را که میلیونها سال طول کشیده بود جمع آوری و تصفیه کند در اختیار من گذاشت.
خلاصه انقدر موج سواری کردم که بالاخره به درخت کهن رسیدم و موجها خود را به درخت رسانده با تمام وجود آن را نوازش میکردند. روح زندگی در کالبد درخت دمیده میشد و حالا من این آمادگی را داشتم که به نزد مادر فولا زره بروم
----------------
ادامه در قسمت بعد





مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: